جدول جو
جدول جو

معنی واپس فکندن - جستجوی لغت در جدول جو

واپس فکندن(شُ دَ)
یا فگندن. پشت سر گذاشتن:
آن حرم قدس چو واپس فگند
راه در اقصای مقدس فگند.
امیرخسرو (از بهارعجم) (آنندراج).
، درنگی کردن. به تأخیر انداختن. معطل کردن. و رجوع به واپس افگندن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غُ کَ دَ)
یا افگندن. درنگی کردن. به تأخیر انداختن. معطل کردن. دیری کردن. (ناظم الاطباء) ، در پس انداختن. (بهارعجم) (آنندراج) ، تسویف. (تاج المصادر بیهقی). پشت سر گذاشتن. تأخیر کردن. رجوع به واپس فگندن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
بازماندن. واماندن. در عقب ماندن. (ناظم الاطباء) :
بدان پشتی چو پشتش ماند واپس
که روی شاه پشتیوان من بس.
نظامی.
ای که خواب آلوده واپس مانده ای از کاروان
جهد کن تا بازیابی همرهان خویش را.
سعدی (خواتیم)
لغت نامه دهخدا
(غَ / غُو کَ دَ)
در عقب گذاشتن. پس پشت افکندن. اتباع. (تاج المصادر بیهقی) : و گفت (شیخ ابوالحسن خرقانی) از خویشتن بگذشتی صراط واپس کردی. (از تذکرهالاولیاء شیخ عطار)
لغت نامه دهخدا
(وَ خَ)
رجوع به پس افکندن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پس فکندن
تصویر پس فکندن
پس افکندن
فرهنگ لغت هوشیار